موضوعات مرتبط: تصاویرمذهبی ، حکایات مفید ، ،
برچسبها:
به فکر نمازت باش ، مثل شارژ موبایلت!
با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!
از انگشتانت برای ذکر استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!
قرآن را همیشه بخوان مثل پیام های موبایلت!
امام صادق (ع) فرمودند:
لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛
هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
شما فروختید و ما خریدیم!!!
صندوقدار نگاهي از روي تمسخر بهش انداخت و همينطور که داشت بارکد اجناس را ميگرفت اجناس او را با حالتي متکبرانه به گوشه ميز ميانداخت. اما خانم باحجاب که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چيزي نميگفت و اين باعث ميشد صندوقدار بيشتر عصباني بشه !
بالاخره صندوقدار طاقت نياورد و گفت: «ما اينجا توي فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داريم اين نقابي که تو روي صورتت داري يکي از همين مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستيد! ما اينجا اومديم براي زندگي و کار نه براي به نمايش گذاشتن دين و تاريخ! اگه ميخواي دينت رو نمايش بدي يا روبنده به صورت بزني برو به کشور خودت و هر جور ميخواي زندگي کن!»
خانم محجبه اجناسي رو که خريده بود توي نايلون گذاشت، نگاهي به صندقدار کرد…
روبنده را از چهره برداشت و در پاسـخ خانم صندوقدار که از ديدن چهرهٔ اروپايي و چشمان رنگين او جا خورده بود گفت:
من جد اندر جد فرانسوي هستم…اين دين من است.اينجا وطنم…شما دينتون را فروختيد و ما خريديم.
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
مواظب شيطان باشيد
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
از مرحوم آيةاللهالعظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است:
اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همهروزه عدهاي ميمردند.
روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عدهاي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم ميكنم كه شيعيان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلفشدن شيعه متوقف شد.
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: شهدا ، حکایات مفید ، ،
برچسبها:
نقل است جواني نزد عالم رباني، حضرت آيةالله شيخ حسنعلي اصفهاني «نخودکي» آمد و گفت: سه قفل در زندگي ام وجود دارد و سه کليد از شما ميخواهم!
قفل اول: دوست دارم يک ازدواج سالم داشته باشم؛
قفل دوم: دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛
قفل سوم: دوست دارم عاقبت به خير شوم.
آيةالله اصفهاني فرمود: براي قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و براي قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با يک کليد؟!
آيةالله اصفهاني(ره)فرمود: نماز اول وقت شاه کليد است.
موضوعات مرتبط: حکایات مفید ، ،
برچسبها:
صفحه قبل 1 صفحه بعد